باید اعتراف کنم که حتی عنوانش مرا به فکر فرو برد، «بیانیه نخبه اندیشی»! با شناختی که از رضا در این سالها پیدا کردهام شک نداشتم که اینبار هم بر کلون دری زدهاست که خیلیها متروکه فرضش کردهاند. سوال داشتن برای جامعهای که ندانستن در عرفش شرمآور است و جواب هر سوالی در آستین، چیزی کم از معجزه نیست. آنجا که درد جمعی «همهچیزدانی» و «همهکارهگی» پشتمان را خم کردهاست، وقتی کسی با سوال میآيد، گویی پیر شهر با چراغی به دیدارت آمده باشد.
بیش از ۱۰ بار بیانیه را خواندهام و در هر بار بخشی از آن مرا با خود برد به سوالی تازه: اساسا چرا جامعه به نخبهگی نیاز دارد؟ چه فرقیست بین «نخبهگی» و «انسانبودگی»؟ آیا تضعیف نخبههای یک جامعه شایان توجه ویژهای بیش از تضعیف انسانیت است؟
اگر جامعه را از منظر پنجره جو-هری نگاه کنیم، داشتهها و نداشتههایی هست که همگان از آن آگاه هستند. تمام نقاط قوت و ضعف فرهنگ و ساختاری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که حتی ناخوشایند، آگاهانه درک و به شکل زندگیِ زیسته افراد جامعه درآمده اند. انتقاد به آنچه که باید باشد و نیست و یا افتخار به آنچه که هست و باید بیشتر باشد، شغل عمومی شهروندان جامعه است. دامنه دانستگی، میتواند محدود به جامعه و گاهی گسترده در پهنای اکوسیستم آن باشد. به عبارتی ما میدانیم که چگونهایم و جوامعی که به نوعی از ما تاثیر میپذرند هم ما را به همان شهرت به جا میآورند.
اما چیزهایی هست که نمیدانیم. نقاط کوری که برایمان برملا نیست. آنچه جوامع دیگر از ما میشناسند و ما از آن بیخبران هستیم و یا حتی تمام بالقوههای زندگی نکرده که حتی انتظارش هم از یک جامعه نمیرود نه از درون و نه از بیرون. در این میان نخبگان فانوسداران این نقاط دوردست اما حقیقی و دستیافتنی هستند، نقاطی که میانگین جامعه از آن نه تنها بیخبر است که بر بیخبری خویش هم ناآگاه است. نخبگان، آیندهنگران جامعه هستند، آنها که شکوفا شدن توان یا برملا شدن نواقص جامعه را فراتر از آنچه به باور عام میآید، میشناسند. حرفهایی می زنند گاهی بعید!
اگر این تعریف را بپذیریم، جامعه بینخبه، جامعهایست که محکوم به رشد در ظرف محدود دانستگیهایش شدهاست. جامعهای که نخبه ندارد محکوم به تکرار اشتباهات و کوچک زیستن تا مرز محدود آگاهی بسته خود است. جامعهای که نخبه ندارد، انسانیت را هم دیر یا زود جایی در تاریخش جا خواهد گذاشت چرا که انسان بدون تحول و انسان محدود، نسل اندیشهاش بقایی نخواهد داشت.
به سوال نخست برمیگردم و از شما میپرسم: آیا تضعیف نخبههای یک جامعه شایان توجه ویژهای بیش از تضعیف انسانیت است؟
یک پاسخ