اینترنت پر شده از سادهسازیهای غیر حرفهای

امروز ویدیوی فوق را در یکی از صفحات اینستاگرام دیدم. زیر آن نوشته بود: «فراز و نشیبهای زندگی سرعت رسیدن به مقصد را زیادتر میکند.»
با خودم گفتم: چه ربطی دارد؟…
کمی تحقیق کردم و دیدم اصل ویدیو مربوط به کانالهای عمومیسازی علم در یوتوب است و در وب انگلیسی هم بسیاری این ویدیو را به زندگی نسبت دادهاند. برخی حتی فراتر هم رفتهاند و گفتهاند که هر پدیدهای در زندگی را شامل میشود! در نتیجه فکر کردم لازم است نقدی که به ویدیوهای اینچنینی دارم را در اینجا بنویسم.
اینترنت پر شده از سادهسازیهای غیر حرفهای
اینترنت پر شده از سادهسازیهای غیر حرفهای. سادهسازی پیش از این احترام داشت و کار هر کسی نبود. سادهسازی و عمومیسازی همیشه کار معلمهای بزرگ تاریخ بوده است. از پیامبران تا فیلسوفهای بزرگ، همه تلاش کردهاند مطالب را ساده و عمومی کنند و از طریق مثالهایی به مردم عرضه کنند تا مفاهیم پیچیده اقبال عمومی پیدا کنند. به دنبال معلمهای بزرگ، هنرمندان هم وارد عمل شدند و با انواع هنر از نقاشی گرفته تا موسیقی و فیلمسازی به عمومیسازی مطالب انتزاعی و پیچیده کمک کردند. اما این روزها به برکت چنین خطاهایی، سادهسازی شده کار مردم سطحپایین و دانشمندان حالا سعی در پیچیده حرف زدن دارند تا فاصلهی طبقاتی خود را با افکار عمومی حفظ کنند. همین شده که عرصه از حرف حساب خالی شده: معلمهای واقعی حرفهایی میزنند که مردم نمیفهمند و معلمنماها تولید محتوا (بخوانید تدریس، تعلیم، روایت و…) میکنند. البته استثناهایی هم داریم که حد تعادل را نگه داشتهاند به اندازه هم مطلب دارند و هم عمومیسازی میکنند اما موضوع این یادداشت نیستند.
باید بدانیم که سادهسازی اصلاً کار آسانی نیست. خیلی از مواقع سادهسازی از تولید خود مطلب سختتر است چرا که مستلزم فهم کامل مطلب و بعد ساده روایت کردن آن است. نیمفهمی و خامفهمی شده بلای سادهسازی. یعنی راویان مطلب را نمیفهمند اما تلاش بر سادهسازی آن دارند. مثلا در این ویدیو، راوی مفاهیم زندگی و موفقیت را نفهمیده اما به هر حال عمومیسازی کرده است!
اینگونه مثله کردن مطلب فقط به ازای اینکه «چند نخود انگیزه» به مخاطبانمان بدهیم، باعث انتقال غلط مطلب آن هم به صورت بنیادین میشود و به گونهای خیانت به مخاطب است. در صورتی که چنین مطالبی به دست مردم سادهانگار (توهین نیست، در شبکههای اجتماعی همهی ما قدری سادهانگار هستیم) بیوفتد، کارتمام است. هزینهای که باید برای فراموش کردن این ضدمطلب بدهیم به مراتب بیشتر از هزینهی یادگیری آن است! یعنی چند ثانیه ویدیو میبینیم و زیرنویس میخوانیم و انگیزه میگیریم؛ بعد یک عمر بالا و پایین میرویم و نمیرسیم!!!
حالا بیایید در مورد این ویدیو کمی فنیتر شویم تا اصل نقدی که دارم را بیان کنم:
تمثیل خوب است اما تا وقتی که ما را به خطای تعمیم دچار نکند
این دو مفهوم را یک بار با هم مرور کنیم: تمثیل عبارت است از سرایت دادن حکم یک امر به امر دیگر به دلیل وجود نوعی از مشابهت میان آنها. معلمهای بزرگ از تمثیل استفاده میکنند تا آنچه ما در یک زمینه نمیفهمیم را به زمینهی دیگری منتقل کنند که برای ما ملموستر و قابل فهمتر باشد. تعمیم هم نوعی انتزاع است که به واسطه آن ویژگیهای مشترک نمونههای خاص، به صورت مفاهیم یا بیانیههای همگانی فرمولبندی میشوند.
مخاطب عمومی شبکههای اجتماعی از آنجا که بیشتر به دنبال یک راه حل ساده برای موضوعات پیچیده میگردد، خوراندن هر چیزی از این دست را بر خود آسان میکند. انواع و اقسام فرمولها، قانونها و اصول فوری و فوتی برای مدیریت زمان، موفقیت در زندگی، رستگاری، ازدواج ثمربخش و غیره نمونههایی از این مطالب هستند.
این میل و نیاز تا به حدی بالا گرفته که از تمثیلهای بسیار ساده مانند همین ویدیو استفاده میشود تا مفاهیم پیچیدهای چون زندگی! توضیح داده شود. غافل از اینکه ثمیلی خوب و درست است که ما را به خطای شناختی تعمیم نیاندازد. یعنی یک اصل فیزیک را به هر پدیدهای تعمیم ندهد. اینها بعضی از تفاوتهای این پدیده فیزیکی و زندگی هستند:
- اول اینکه مبدأ و مقصد زندگی تا به این اندازه مشخص نیست، اصلاً شاید مبدأ و مقصدی در کار نباشد!
- دوم اینکه مسیر زندگی اینقدر پخ و دو بعدی نیست. ابعاد دیگری هم در کار است.
- سوم اینکه هدف زندگی لزوماً سریعتر رسیدن نیست.
- چهارم اینکه ما با این گوی تفاوت داریم و فقط قواعد فیزیکی مثل جاذبه بر زندگی ما تأثیرگذار نیست.
- پنجم اینکه ما به تنهایی زندگی نمیکنیم و در تعامل با محیط (و گویهای دیگر) زندگی میکنیم به نحوی که حرکت گویهای دیگر بر حرکت ما تأثیر میگذارد.
چه بسا اگر حوصلهاش باشد بشود این فهرست را تا پنجاه یا صد ادامه داد. اما منظورم را متوجه شدید.
در آخر
این نقد اگرچه بر پدیدآورندگان مطلب تاخته، اما خود ما را هم به عنوان مصرفکنندگان محتوا هم در بوجود آوردن این وضعیت مسئول میداند. اگر ما سادهانگارانه به دنبال راهکاری ساده و رایگان برای مشکلات سخت زندگیمان نگردیم، تعداد این مطالب هم طبق قاعدهی عرضه و تقاضا کم میشود. برای بالا بردن کیفیت محتوایی که «مصرف» میکنیم کافیست:
- از هر پلتفرم به اندازهی ظرفیت آن انتظار داشته باشیم. بدیهیست که مطالبی که احتیاج به تعمق دارد در اینستاگرام و فیسبوک منتظر ما نیستند! بدیهیست که نقد اجتماعی و گفتگوی نخبگان از حوصلهی توییتر خارج است! در باغ سیب به دنبال گلابی نگردیم! (به این میگویند تمثیل خوب!) چارهی اینطور موضوعات، گفتگوهای طولانی، تحصیل، تجربه، کتاب خواندن و اینطور چیزهاست.
- حواسمان به تمثیلها باشد. دقت کنیم که چه چیزی را به چه چیزی نزدیک میکنیم. خیلی شیرین است اگر بشود از ویدیوی بالا نتیجه گرفت که هر که بالا و پایین بیشتری چشیده است زودتر به مقصد میرسد! اما بالا و پایین در زندگی مفهومی نسبیست و میشود صدها دلیل و نمونه آورد که این آزمایش فیزیک ربطی به موفقیت در زندگی ندارد.
- به دنبال فرمولهای فستفودی (فوری و قاطع) برای موضوعات پیچیده نباشیم. کسی با یک ویدیو رستگار نمیشود، کسی با یک اصل اقتصادی پولدار نمیشود، کسی با یک اینفوگراف مدیر بهتری نمیشود… باید تعمق کرد و برای بهتر شدن واقعاً وقت گذاشت.
شبکههای اجتماعی را طوری بسازیم که مطالب ارزشمند و تحلیلهای مفید مقام بالاتری نسبت به باقی موضوعات پیدا کنند.
7 دیدگاه
عالی بود رضاجان
عالی بود. مدتها بود دوست داشتم خودم چنین مطلبی درباره این دو موضوع بنویسم.
ضمنا نکته جالب اینه که هوش مصنوعی دقیقا از وقتی اوج و شتاب گرفت که توانست – تا حدی – پیچیدگیهای دنیای واقعی رو درک کنه.
مثل همیشه عالی
اشارات قابل تاملی بود… سوالی که برام وجود داره اینه که اگه با همین روال پیش بریم (که متاسفانه شواهد امر موید اینه)، سمت و سوی فکری کودکانی که دارن در این فضا زندگی میکنن، چی میشه؟ اونا رو از خلاقیت دور میکنه؟
بسیار لذت بخش بود، در مورد این سبک محتواهای زرد و پرخطر برای ذهن انسان که هیچ بحثی نیست ، اما درمورد این که نخبگان و افراد متفکر کمتر صحبت میکنند یا پیچیده صحبت میکنند تا اختلاف خودشون رو با افراد زرد نشون بدن، آیا فکر نمیکنی که به مرور زمان مشکلات و مفاهیم پیچیده تر از قبل میشوند و توضیح و ساده سازی اون برای متفکران هم سخت تر از قبل میشود؟؟
یک مثال: پیامبران به مردم میگفتند که زیر ناخن های انگشتان شما شیطان خوابیده تا مردم رو تشویق کنند که دستانشان را بشویند؛ این کار بسیار ساده تر از این است که جناب آقای غیابی سعی کند تا به نحوی و با ساده سازی، تاثیر مخرب فضای زرد مجازی را برای مردم آشکار کند
من فکر میکنم ساده سازی مفاهیم ارزشمند و تاثیرگذار در جهان امروز که ریشهی بیشتر مشکلات و دغدغههای انسان امروزی است، بسیار سخت تر از گذشته است ، حتی برای متفکران ، به نظر شما قشر متفکر چطور باید در برابر کمرنگ شدن تاثیر حرف های خودشون مقاومت کنند؟؟
در ضمن، ممنون از مطلب مفیدتون
بسیار عالی بود. ممنونم که به این موضوع پرداختین.