رضا غیابی به عنوان مهمان در پادکست رادیو فول استک، درباره مضامین متعددی از دنیای کارمندی، کارآفرینی و فریلنسری صحبت کرد؛ همچنین مباحث مربوط به زیرساختهای نوآوری در در لایههای فرهنگی، مجامع تخصصی و بازارهای سرمایه را به میان آورد. در ادامه میتوانید این اپیزود از پادکست رادیو فول استک را بشنوید یا خلاصه متنیاش را بخوانید.
پادکست رادیو فول استک با حضور رضا غیابی
چطور مشاورنماها را تشخیص دهیم؟
پدیده عجیبی که امروزه در دنیای کسبوکار به چشم میخورد، بیشتر بودن تعداد مشاوران نسبت به کارآفرینان است! همانطور که انتظار میرود، بسیاری از این افراد مشاورنما هستند و از تجربه و مهارت لازم برای این کار برخوردار نیستند. برای این که بتوانیم به راحتی مشاورهای متخصص و نابلد را از یکدیگر تمیز دهیم، ابتدا باید سه گروه از افراد فعال در این حوزه را بشناسیم؛ منتور، مشاور و ادوایزر.
منتور (mentor)
منتور کسی است که قبلا راه کارآفرینی را طی کرده است و از طرف باقی افراد، لقب «استاد» را میگیرد. در ماهیت منتور، نوعی خیرخواهی و کار داوطلبانه وجود دارد و در ازای راهنمایی استارتاپها، دستمزدی دریافت نمیکند؛ چرا که منابع مالی بسیار بزرگتری دارد و به دنبال کسب درآمد از طریق منتورینگ نیست. در بعضی نقاط دنیا ممکن است منتور برای این که استارتاپها ارزش زمانش را درک کنند، مقداری پول دریافت کند؛ اما آن را مستقیما به خیریه ببخشد.
مشاور (Consultant)
مشاور بابت خدماتش به استارتاپها، دستمزد میگیرد. عموما شخصی مبادی آداب و منظم است که تمام اصول جلسات را با دقت رعایت میکند. به اندازه منتور خبره نیست؛ اما اهل تحقیق است. در واقع مشاور با انجام پروژههای تحقیقاتی و ارائه نتایج، استارتاپها را در حوزههای مختلف یاری میکند.
ادوایزر (advisor)
ادوایزرها معمولا یک رشته تخصصی دارند که در آن حیطه صاحبنظر هستند؛ مثلا فقط به شرکتهای حوزه IT خدمات میدهند. ادوایزر عموما با شرکتهای بزرگ همکاری میکند و مانند مشاور خدماتش رایگان نیست.
با توجه به سه تعریف بالا، درمییابیم که یکی از عوامل زیاد شدن مشاورنماها، عدم تحلیل است. از طرفی تحقیق میدانی حرفهای، در دنیای کسبوکار ایران مفهومی ندارد. اگر هم افرادی حاضر به انجام تحلیل و تحقیقهای اصولی باشند، تعدادشان بسیار کم است و استارتاپها بودجه کافی برای آنها ندارند.
اگر اطمینان یافتیم که به دنیای کارآفرینی علاقهای نداریم، چطور یک کارمند خوب باشیم؟
کارمندان، کارآفرینان و به طور کلی تمام انسانها، دو هدف مشترک برای کار کردن دارند. اول امرار معاش و دوم هویتیابی و احساس رضایت قلبی فرد از خودش است. هدف دوم که از هدف اول بیشتر حائز اهمیت است، هیچ ارتباطی به کارمندی یا کارآفرینی ندارد. کارآفرین هم نوعی کارمند است که باید به هیئتمدیره، بیمه، دولت و اُرگانهای مشابه پاسخ دهد؛ بنابراین کارآفرینی لزوما برای همه مناسب نیست. اگر سبک زندگی کارآفرینی را برای خود نمیپسندیم، باید به این سوال بپردازیم که چطور کارمند خوبی باشیم؟
ما باید کار خود را به منزله شخصیت خود بپنداریم؛ با این دیدگاه انجام کار بیکیفیت را در شأن خود نمیدانیم. از طرفی اگر کار را به چشم ابزاری برای خودسازی ببینیم، دیگر به شکل افراطی از سواستفاده کارفرما نمیترسیم.
برای انتخاب اولین محل کار، چه نکاتی را باید در نظر بگیریم؟
نداشتن تجربه کافی و ذات غیرقابلپیشبینی کار، باعث میشوند اولین تجربه کاری عموما ناخوشایند باشد. نباید از این ناخوشایندی فرار کنیم؛ بلکه در عوض لازم است عجله را کنار بگذاریم و به ارزیابی هر فرصتی بپردازیم که پیش رویمان قرار میگیرد.
میتوانیم با کارآموزی در مکانهای مختلف بلوغمان را افزایش دهیم. سپس زمانی که نسبت به کارمان بیاحساس هستیم و درگیر هیجانات منفی مثل خشم نیستیم، با منطق درباره شغلمان قضاوت کنیم. آیا درآمد مورد نیاز ما را تأمین میکند؟ آیا منافع دلخواهمان را دارد؟ آیا با تیم هماهنگ هستیم؟ اگر جواب تمام این سوالات منفی بود، به سمت یک فرصت شغلی جدید میرویم.
فریلنسری برای چه گروه از افرادی خوب است و فریلنسر موفق کیست؟
رضا غیابی در پادکست رادیو فول استک گفت که به عقیده او، فریلنسری یک چهارراه و یک برهه زمانی است که هر فردی باید از آن عبور کند. این چهارراه برای کسانی مناسب است که به دنبال هیاهو و دردسر نیستند، تخصص قابلفروشی دارند و میخواهند نتورکشان را بهبود ببخشند. بزرگترین اشکال فریلنسری، مقیاسپذیر بودنش است. فریلنسرها حداکثر میتوانند به اندازه «زمان×توان» خود کسب درآمد کنند.
چرا بعضی کارفرماها از ایجاد فرصتهای بیشتر برای کارمند هراس دارند؟
کارفرمایان باید به فکر کسانی باشند که سالها در جفت اهدافشان کار کردهاند. یک کارمند با ۲۰ سال تجربه کاری، باید حق نه گفتن به بعضی درخواستها و مشارکت در چشمانداز شرکت را داشته باشد!
به طور کلی دو نوع ارتباط بین کافرما و کارمند شکل میگیرد. نوع اول برای کارفرمایانی است که از پیشرفت کارمند هراس دارند؛ اما نوع دوم همان ارتباط سالم بین یک کارفرما و کارمند است.
- دادو ستد تکرارشونده: تنها زمانی با یکدیگر کار میکنیم که سود مالی داشته باشیم.
- وفاداری: با وجود گزینههای بهتر و سودهای بیشتر، یکدیگر را برای همکاری انتخاب میکنیم.
تمرکز در استارتاپ چه نقشی دارد؟
در تعریف استراتژی، سه سوال مهم وجود دارد:
- چه کار باید بکنیم؟
- چه کار نباید بکنیم؟
- با چه ترتیبی قدم برداریم؟
به غیر از مباحث استراتژی، در زمینه برندینگ نیز همواره توصیه میشود کاربر خدمات یا محصول ما را فقط با یک ویژگی شاخص بشناسد. گسترش کسبوکار فوقالعاده است؛ اما نباید صرفا در مسیر پول و بینصنعتی باشد. اولویت این است که به فکر ارائه یک خدمت مشخص به یک پرسونای مشخص باشیم.
چه زمانی در کسبوکار پیوت (Pivot) داشته باشیم؟
برای این که بهترین زمانسنجی پیوت در کسبوکار را داشته باشیم، باید به این دو سوال پاسخ دهیم.
1. آیا تیم ما با یکدیگر عالی کار میکنند؟
2. آیا به خوبی کسب درآمد میکنند؟
تنها زمانی که پاسخ سوال اول مثبت و دومی منفی باشد، پیوت باید رخ دهد؛ یعنی زمانی که نحوه حرکت اعضای تیم درست و فقط جهت حرکتشان نادرست است.
اگر جواب هر دو سوال مثب بود هیچ نیازی به پیوت نیست. اگر هم جواب هر دو سوال منفی بود به طور بنیادین باید درباره وجود استارتاپ تفکر کنیم!