پرش به محتوا
رضا غیابی؛ یک فرصت‌آفرین
  • سرآغاز
  • سرآغاز
درباره رضا غیابی
  • بیوگرافی
  • سوابق حرفه‌ای
  • بیوگرافی
  • سوابق حرفه‌ای
  • رخدادها
  • رخدادها
نوشتارها
  • یادداشت‌ها
  • جستارها
  • کتاب‌ها
  • یادداشت‌ها
  • جستارها
  • کتاب‌ها
از دیگران
  • اندیشه غیابی در نوشتار دیگران
  • گواه عملکرد
  • اندیشه غیابی در نوشتار دیگران
  • گواه عملکرد
گفتارها
  • سخنرانی‌ها
  • مصاحبه تصویری
  • مصاحبه صوتی
  • مصاحبه مکتوب
  • سخنرانی‌ها
  • مصاحبه تصویری
  • مصاحبه صوتی
  • مصاحبه مکتوب
دیدارها
  • یاران فرصت‌آفرین
  • صبحانه‌های فرصت‌آفرین
  • یاران فرصت‌آفرین
  • صبحانه‌های فرصت‌آفرین
  • ارتباط
  • ارتباط
فارسی
English
سرآغاز
نوشتار
جستار
ما چه هستیم؟ حاصل سرشت یا پرورش؟ 

ما چه هستیم؟ حاصل سرشت یا پرورش؟ 

جستار

ما چه هستیم؟ حاصل سرشت یا پرورش؟ 

تاریخ انتشار: 5 مهر 1400

نگارنده: رضا غیابی

موضوع: ایران، جامعه‌نگاری، رشد فردی


گزیده‌ای از جستار سرشت یا پرورش؟ با صدای رضا غیابی

در عرصه‌ی افکار، بحث‌هایی هست به قامت تاریخ؛ خیر یا شر، جبر یا اختیار، و البته سرشت یا پرورش…

ایده‌ی اولیه‌ی این نوشته که کمی هم به یک جستار شبیه است، مثل باقی برون‌ریزی‌های ذهنی‌ام ریشه در مشاهده‌‌ی سناریویی ساده و روزمره دارد که در ادامه عرض می‌کنم. 

چند سال پیش روی یک پروژه‌ی جذب سرمایه کار می‌کردم. چیزهایی مثل گوشی موبایل، درخواست‌های فوریتی مدیران اجرایی، یادآوری‌های منشی‌ها و غیره دشمن جلسات سرمایه‌گذاری هستند. به همین دلیل جلسات جذب سرمایه را اگر رابطه‌ام با سرمایه‌گذار اجازه دهد، در محیط‌های غیرمتعارف که در آن ابزارهای حواس‌پرتی برای وی حداقل باشد برگزار می‌کنم.

برای آن پروژه‌ی خاص، با یکی از دوستان که از کارآفرینان بخش خصوصی‌ست و سرمایه‌گذاری هم می‌کند، به استخر رفته بودیم. روی آب غوطه‌ور شده بودیم و صحبت می‌کردیم. کارمند نظافت استخر هم در آن کنار مشغول به کار بود.

دوستم از سختی‌های روزگارِ کارآفرین ایرانی می‌گفت که واردات چنان است و مالیات چنین است و اداره‌جات مختلف به انحاء گوناگون سنگ می‌اندازند و اینها.

یکباره، گویی که چشمش به آن کارمند استخر افتاده باشد و بخواهد از او به عنوان شاهد مثال استفاده کند، گفت: 

  • الان همین آقا! من حاضرم شرط ببندم حال ایشون از حال من بهتره! نه فکر چونه‌زنی با مأمور دولت رو داره، نه نگرانی پرداخت حقوق و دستمزد در آخر ماه که همین دو روز دیگه‌ست!

من آن کارمند را می‌شناختم. جوانی کُرد، چهارشانه و هوشمند که کم‌حرف بود و نکته‌سنج. کار کردن چندین ساله در آن استخر هم باعث شده بود که گوشش از حرف‌های این‌چنینی پر شده باشد.

همان موقع، گویی که دعوت این دوست ما را برای شرکت در بحث قبول کرده باشد، گفت:

  • ببخشید، من اجازه دارم از شما یک سؤال بپرسم؟ 

دوستم کمی جا خورد که قضیه جدی شده، اما بعد با همان اعتماد به نفس همیشگی با علامت سر موافقت خود را ابراز کرد. 

کارمند ادامه داد: 

  • شما صبح که از خواب بلند می‌شید و برای شستن دست و صورت مقابل آینه دستشویی به خودتون نگاه می‌کنید، تصویر چه کسی رو می‌بنینید؟ 

بلافاصله پاسخ گرفت: 

  • خب، من یک کارآفرین می‌بینم با چند هزار نفر کارمند، که کلی کار برای اون روز داره و البته (با کمی بامزگی) تصویر این سر کچلم که برق می‌زنه! 

کارمند، انگار چیزی را پیدا کرده بود که مدت‌ها گم کرده و درست همانی را که خواسته بود شنیده بود، با صدای بلند گفت:

  • آها! آها! موضوع همینه! برای مقایسه‌ی حالمون عرض می‌کنم… من که صبح از خواب بلند می‌شم تصویر یه جوون رو می‌بینم که همیشه هزینه‌ش جلوتر از درآمدش می‌دووه، و نمی‌دونه که با متروی امروز به موقع به محل کارش در اون سر شهر می‌رسه یا نه. موضوع همینه! اصلن اشکال داشتن امکانات همینه! وقتی داریش، نمی‌بینیش!‌ وقتی توش غرق شده باشی، نمی‌فهمی که داریش!

بحث ادامه پیدا کرد و گذشت و کار هم پیش رفت.

آن روز توجهم به این جلب شد که وقتی در چیزی غرق هستیم، نمی‌توانیم آن را ببینیم. مرور چند باره‌ی آن گفتگو و البته مشاهده‌ی تفاوت گرفتاری‌های آن دو نفر باعث شد وقتی از استخر بیرون آمدم و در ماشین نشستم این پرسش در ذهنم طنین انداز شودکه «ما بالاخره چه هستیم؟» محصول آنچه با آن به دنیا آمده‌ایم یا وام‌دار آنچه در طول زندگی کسب کرده‌ایم؟

آیا آنقدر در آنچه سرشت ماست غرق شده‌ایم که از پرورش خود غافلیم؟ آیا شرایط محیطی (حال می‌خواهد رشد و تکامل پیش از زادروزمان باشد یا پس از آن) ما را به آنچه هستیم تبدیل کرده یا استعداد ژنتیکی، روانی و روحی‌مان؟

مثل باقی پرسش‌ها، این مسئله به تنهایی ارزش چندانی ندارد. بلکه اهمیت موضوع به این دلیل است که پاسخش می‌تواند در چگونه زیستن ما تأثیر بگذارد.

مهمترین داستان‌ها آنهایی نیستند که ما برای دیگران می‌گوییم. مهمترین داستان‌ها، آنهایی هستند که ما برای خودمان تعریف می‌کنیم.

در داستانی که در مورد تقدیر برای خود تعریف می‌کنیم، اگر فکر کنیم که آنچه هستیم بستگی مستقیم به استعدادهای‌مان دارد، آن را به عنوان سرشت می‌پذیریم و در تغییر آن تلاشی نمی‌کنیم. حتی ممکن است آنچه متفاوت با استعدادمان باشد، ناپسندیده ببینیم و از تجربه‌ی آن زجر بکشیم. مثل کسی که در خود استعداد نقاشی کشف کند، خود را نقاش بداند، اما پرداخت مخارج زندگی او را مجبور به رانندگی و مسافربری کرده باشد. او همواره خود را نقاشی می‌داند که پشت فرمان خودرو اسیر شده و از بد روزگار مجبور به تحمل چنین شرایطی‌ست.

از طرفی اگر فهم ما از موضوع سرشت یا پرورش این باشد که همه‌چیز من‌جمله استعداد هم یادگرفتنی و ساختنی‌ست، مانند پیروان مکتب فکری لوح سفید یا تابولا رازا می‌رویم به سراغ ساختن آنچه نداریم و بین خودمان با کسی که صاحب استعداد است تنها تفاوت را این می‌بینیم که او یاد گرفته و ما یاد نگرفته‌ایم.

ستیزه‌ی فکری سرشت یا پرورش، مبین دوگانگی طبیعت یا تربیت است.

ترکیب و تقابل این دو مفهوم مانند بیشتر موضوعات اینچنینی به یونان باستان باز می‌گردد و به صورت مکتوب حدود ۲۵۰۰ سال پیش در افکار پروتاگوراس، باربری که بعدها فیلسوف شد، نونمایی می‌کند. او طبیعت را آنچه ما با خود به این جهان آورده‌ایم می‌دانست و تربیت را آنچه در این جهان یاد می‌گیریم. این موضوع مدت‌ها در بایگانی تاریخ خاک خورد تا در دوران معاصر یکی  از پیشگامان علم ژنتیک، فرانسیس گالتون آن را امروزی و در اصطلاح مدرنیزه کرد.

به نظر نگارنده در میان خواندنی‌هایی که در دوران معاصر به بحث سرشت یا پرورش می‌پردازند، نقش دانشمند علومِ شناختی، استیون پینکر و کتاب لوح سپید او در معرفی و عمومی‌سازی مفاهیم این بحث از پر رنگترین‌هاست. او در نوشته‌هایش در تلاش است تا به ما بیاموزد که اعتقاد به این قضیه که انسان در ابتدا نیک زاده می‌شود و بعداً بدی را یاد می‌گیرد، اساساً چون جامعه را مسئول بدبختی‌های خود می‌داند و می‌گوید که هرچه بدی هست، خود جامعه به افرادش یاد داده است، و از این طریق سیاستمداران را به زحمت می‌اندازد، در جوامع امروز منکوب شده و توجه انسان امروزی به سمت عواملی چون استعداد در هر امری جلب می‌شود. یعنی به طور سیستماتیک در گوش ما خوانده می‌شود که انسان خودش توسط استعداد هر چیزی را به این جهان می‌آورد، حتی بدی را. 

خلاصه که 

مرا گویی که رایی، من چه دانم؟

چنین مجنون چرایی، من چه دانم؟

مرا گویی تو را با این قفس چیست اگر مرغ هوایی، من چه دانم؟ 

برای اینکه موضوع از این هم پیچیده‌تر شود، باید به ارتباط ژنتیک و محیط‌ هم اشاره کنیم. چراکه از یک طرف ژنتیک نماینده‌ی خوبی برای معرفی سرشت است و از طرف دیگر محیط نماینده‌ی خوبی برای شناخت عوامل پرورشی. 

در بررسی‌های اصلاح ژنتیکی اثبات شده که افراد با ژنوتایپ‌های مشابه در محیط‌های مشابه دیده می‌شوند. این شاخه از علم نتیجه می‌گیرد که ژن‌های ما می‌توانند به طور ملموس محیطی که در آن زیست می‌کنیم را از طریق انتخاب یا ساختن آن محیط شکل دهند. این یعنی محیط، ژنتیک ما را می‌سازد و ژنتیک محیط ما را مهندسی می‌کند.

البته زور این دو گاهی به همدیگر می‌رسد. مثلاً کودکی که در اثر عوامل ژنتیکی ناشنواست، نمی‌تواند هیچیک از زبان‌های مرسوم را فارغ از محیطی که در آن زیست می‌کند بیاموزد. از طرف دیگر، فردی که به دلایل ژنتیکی محکوم به تحمل بیماری آلزایمر است، ممکنه به دلیل عوامل محیطی بی‌ربط، مانند یک تصادف رانندگی از دنیا برود، آن هم مدت‌ها پیش از آنکه به بیماری آلزایمر دچار شود. 

پینکر در نهایت نتیجه می‌گیرد صفاتی که به خانه و فرهنگ ما بستگی دارد (مثل زبانی که صحبت می‌کنیم، دینی که از آن پیروی می‌کنیم و نگاه سیاسی که دنبال می‌کنیم) از ژنتیک ما سرچشمه نمی‌گیرند. اما اینکه چقدر در آن استعداد داشته باشیم یا با چه شدت و حدتی آن صفات را دنبال کنیم (مانند مهارت ما در بکارگیری زبان، اینکه چقدر مذهبی هستیم، و چقدر در پیروی از نگاه سیاسی‌مان استفامت داریم) می‌تواند به عوامل ژنتیکی بستگی داشته باشد. 

حال که ژنتیک و محیط به عنوان نماینده‌های سرشت یا پرورش‌ اینگونه به هم مرتبطند آیا ممکن است اجزای دیگر این دو هم چنین رابطه‌ی تنگاتنگی با هم داشته باشد؟ 

همواره در بیوگرافی افراد برجسته می‌خوانیم که فلانی در آن موضوع استعداد داشته است. گویی بیوگرافی‌نویس به دنبال شواهدی می‌گردد که استعداد فرد موفق را در بین اعمال گذشته‌ی او ببینید و نمایان کند. مثلاً در مورد استیو جابز به استعداد او به نگاه متفاوت یا فروشندگی اشاره می‌شود یا در مورد تایگر وودز به استعدادش در بازی گلف در سن سه سالگی اشاره می‌کنند. 

زیر بحث سرشت یا پرورش، استعداد و یادگیری در مقابل هم قرار می‌گیرند و صدایی درونی همواره از ما می‌خواهد که تکلیف‌مان را با این دو مقوله هم روشن کنیم.

حالا که بر اساس حلقه‌های بسته‌ی بازخورد فهمیدیم ژنتیک و محیط از درون به یکدیگر همبستگی دارند، و می‌توان همین نتیجه را در مورد موضوع سرشت یا پرورش هم گرفت، باید پرسید آیا یادگیری و استعداد هم با یکدیگر هم‌بستگی دارند؟

همین حقیقت که موتور جستجوی گوگل نشان می‌دهد تا این لحظه هیچ نوشته‌ای در وب فارسی وجود ندارد که در آن عبارت “رابطه‌ یادگیری و استعداد“ در کنار به کار رفته باشد نشاندهنده‌ی فقر تحقیقاتی و تأملیِ لااقل کاربران اینترنت در ایران است. مطالب مرتبط  با استعداد و یادگیری در گوگل هم ما را به انبوهی از مقالات تبلیغات محتوایی می‌رساند که در نهایت به وب‌سایت‌های ”استعدادیابی“ رهنمون می‌شوند تا مؤسسات آموزشی بتوانند دوره‌های آموزشی از پیش‌تعریف‌شده‌ی خود را به عنوان استعدادهای ما قالب کرده و به ما بفروشد! ویکی‌پدیای فارسی هم که در بیشتر مقالاتش استعداد و توانایی را یکی می‌داند! 

استعداد و یادگیری از نظر نگارنده با یکدیگر هم‌بستگی دارند. برای کشف رابطه‌ی هم‌بستگی گاهی می‌توان با حذف فرضی یک عامل، به تحلیل عامل دیگری پرداخت.

مثلاً فرض کنید که یادگیری را حذف کنیم. آیا می‌توان بدون شروع یادگیری، به کشف استعداد پرداخت؟ از آنجا که یادگیری به نوعی مواجه شدن با پدیده‌هاست، و بدون مواجه شدن با امور هم نمی‌شود استعدادهای مرتبط با آن امور را کشف کرد، پس می‌توان نتیجه گرفت که بدون یادگیری علائم تشخیص استعداد آنقدر کمرنگ خواهند بود که در بیشتر مواقع تشخیص و تمیز یک استعداد برای ما غیرممکن می‌شود. یعنی مثلاً تا فرد شروع به یادگیری موسیقی نکند، چطور بفهمد که در آن استعداد دارد یا نه؟ بدون قدرت یادگیری، چگونه می‌توان عرصه‌ای را فراهم کرد که استعداد‌های پنهان انسان شناخته شود؟

از طرف دیگر با حذف استعداد، می‌توان فرض کرد که یادگیری در هر جهتی ممکن است و شاید در تمام جهات ناممکن. چراکه قسمت قابل توجهی از پدیده‌ی استعداد به علائق ما که ریشه در فرهنگ‌مان دارند باز می‌گردد. از طرفی یادگیری هم بدون اینکه علائق‌مان را بدانیم ممکن نیست. زیرا نخواهیم فهمید که توان یادگیری که ظرفیتی محدود است، را به کدام جهت معطوف کنیم؟ پس بدون استعداد هم گرفتار می‌شویم و نخواهیم دانست که در چه زمینه‌ای باید توان  خود را برای یادگیری متمرکز کنیم؟

به شخصه در زندگی آموخته‌ام که هر زمان بحثی طولانی شد یا به نتیجه نرسید، بازگردم و دوباره به پرسش اصلی نگاهی بیاندازم. با نگاه مجدد به صورت مسئله که همانا «سرشت یا پرورش» است می‌توان فهمید که از این سه کلمه که دوهزار و پانصد سال بحث مکتوب روی آنها وجود دارد، هم مفصل به سرشت پرداخته شده و هم به پرورش. مقالات زیادی در مورد آنها وجود دارد و کتاب‌های مهمی درباره این دو کلمه نوشته شده است. نقد بر کلمه‌ی سوم وارد است. همان کلمه‌ی کوچک دو حرفی که میان این دو مفهوم پربار نشسته است: «یا». 

هر وقت کلمه‌ی «یا» را می‌بینم به یاد نیاز وجودی و اساسی ما انسان‌ها برای ساده‌سازی مسائل پیچیده می‌افتم. وقتی پرسشی با «یا» مطرح می‌شود، به ما این شانس را می‌دهد که با یک حرکت پنجاه درصد موضوع را حذف کنیم! کاربرد ناصحیح و فست‌فودی «یا» ما را گرفتار کرده است. یاد آن شعار معروف مردم می‌افتم که روزهایی می‌گفتند «یا با اونا یا با ما…» انگار که موضوع به همین سادگی‌ست! در صورتی که موضوع آن روزها «هم با اونا هم با ما بود»! بگذریم… 

استفاده از «یا» در بین دو عبارت سرشت یا پرورش ما را به برداشتی خام‌دستانه، سریع و فست‌فودی از ارتباط این دو فرا می‌خواند. این رویکرد درست برای همان زمانی بوده که بشر بدون توجه به تئوری‌هایی مانند حلقه‌های بازخورد و سیستم داینامیکس متوجه نبوده که همه چیز به گونه‌ای به هم ارتباط دارند. 

اما به راستی ما حاصل کدام هستیم؟‌ سرشت؟ پرورش؟

البته که هر دوی آنها! 

پرورش می‌تواند جایگزین استعدادهایی باشد که احساس می‌کنیم نداریم. وقتی در زمینه‌ای انگیزه و تعهد به کار ببریم و محیط مساعدی برای پرورش خود فراهم کنیم، می‌توانیم استعدادهای مرتبط با آن موضوع را در خود کشف کنیم و یا حتی استعدادهای جدید در خود بسازیم. 

انسان مانند بوم نقاشی‌ای‌ست که محل تعامل سرشت و پرورش اوست. ما عرصه‌ و حاصل کنش‌های دائمی این دو هستیم، از هر دو تأثیر می‌پذیریم و بر هر دو تأثیر می‌گذاریم.

اشتراک گذاری:

بازتاب در خبرگزاری‌ها:

مقاله‌ با همین عنوان چاپ شده در شماره ۸ نشریه طراحان ایده، مردادماه ۱۴۰۳

مشاهده بیشتر

یک پاسخ

  1. نستوه گفت:
    4 شهریور 1402 در 6:57 ق.ظ

    سلام و سپاس رضای عزیز انسان نه این است و نه آن بلکه هم این است و هم آن. چنین پرسش هایی که ما این هستیم یا آن هستیم از ذهنیت صفر و یکی ما ناشی می شود. و به گمان من پاسخ صحیح هم و این و هم آن است.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط

یادداشت‌

توکن‌سازی دارایی؛ گامی رو به‌ جلو در اقتصاد دیجیتال ایران 

مصاحبه تصویری

فاصله جنسیتی کارآفرینان ایرانی‌ در مصاحبه با اکوایران

جلد رسمی گزارش OECD با عنوان «پر کردن شکاف مالی کارآفرینان زن»، منتشرشده در سال ۲۰۲۵؛ مطالعه‌ای جهانی درباره دسترسی زنان به منابع مالی و نقش ایران در آن.

جستار

وضعیت کارآفرینی زنان در ایران – تحقیق رضا غیابی در مطالعه جهانی سازمان OECD

مشاهده بیشتر

در جریان باشید

با عضویت در خبرنامه‌ در جریان مسیر حرفه‌ای رضا غیابی قرار بگیرید. این خبرنامه پاسخ عمومی غیابی به این پرسش متداول است:‌ «چه خبر؟»

عضویت خبرنامه در لینکدین
تحلیل وقایع در اکوایران

این وب‌سایت توسط اندیشکده‌ی فرصت‌آفرین مدیریت می‌شود. بازنشر تمام مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

رضا غیابی؛ یک فرصت‌آفرین
Search
  • سرآغاز
  • سرآغاز
درباره رضا غیابی
  • بیوگرافی
  • سوابق حرفه‌ای
  • بیوگرافی
  • سوابق حرفه‌ای
  • رخدادها
  • رخدادها
نوشتارها
  • یادداشت‌ها
  • جستارها
  • کتاب‌ها
  • یادداشت‌ها
  • جستارها
  • کتاب‌ها
از دیگران
  • اندیشه غیابی در نوشتار دیگران
  • گواه عملکرد
  • اندیشه غیابی در نوشتار دیگران
  • گواه عملکرد
گفتارها
  • سخنرانی‌ها
  • مصاحبه تصویری
  • مصاحبه صوتی
  • مصاحبه مکتوب
  • سخنرانی‌ها
  • مصاحبه تصویری
  • مصاحبه صوتی
  • مصاحبه مکتوب
دیدارها
  • یاران فرصت‌آفرین
  • صبحانه‌های فرصت‌آفرین
  • یاران فرصت‌آفرین
  • صبحانه‌های فرصت‌آفرین
  • ارتباط
  • ارتباط
فارسی
English