بیشک برای بسیاری از شما پیش آمده که پای سخنان کسی نشسته باشید و یا بخواهید خودتان سخنرانی کنید. به عنوان برگزارکنندهی رویداد تداکستهران که در آن (به تصور بسیاری) سبک سخنرانی و فن بیان تأثیر بالایی دارد، همچنین به عنوان یکی از فعالان اکوسیستم نوآوری و کارآفرینی کشور، که اقتضای آن ایراد سخنرانیهای متعدد است، در هر دو طرف معادله (یعنی چه گوینده، و چه شنوده) بسیار بودهام. از مجموع این گفتهها و شنیدهها، مایلم چند سطری در مورد موضوع فن بیان و تأثیر و اهمیت آن برای شما بنویسم و برعکس آنچه مرسوم است، امیدوارم بتوانم نظرم را به صورت شفاف بیان کنم که
فن بیان و رعایت آیین سخنوری حاشیه و فرع است، و گیرایی سخنرانی به عوامل دیگری بستگی دارد
و اما آنچه جرقهی این نوشتار را در ذهن بنده زد، انتشار دو مورد از سخنرانیهایم در اینترنت به ویژه لینکدین و مطالعه نظرات مخاطبان در مورد آنها و سؤالاتی بود که در این زمینه از بنده میشد. مورد اول، سخنرانی بنده تحت عنوان «با امکاناتی که داری شروع کن!» در رویداد تداکس شهر کن در فرانسه به زبان انگلیسی، و مورد دوم، سخنرانیام در رویداد صبح خلاق تهران با موضوع «تشویش» بود که در هر دو مورد با نظرات و سؤالاتی از این جنس روبرو شدم که «صدا و نحوه صحبت عالی موفق باشید»، «صداتون عالیه برای سخنرانی و اجرا»، «صداتون فوق العاده هست و رنگ محتوای کلامتون رو عمیقتر میکنه»، «صدا یکی از نکات قوت بارز شما در سخنوری هست»، «چه لباس مناسبی پوشیدید، آیا دستور خاصی برای این موضوع وجود داره؟»، «از کجا میتونم مثل شما سخنرانی کردن را یاد بگیرم؟» و قصعلیهذا…
و از آنجایی که نسبت به تمام کسانی که مایلند سخنرانی کردن یاد بگیرند و از بنده در این مورد، و یا اینکه آیا کلاس برگزار میکنم یا نه سؤال پرسیدهاند، احساس مسئولیت میکنم، همچنین این خطر را احساس میکنم که مبادا به این بهانه جذب برنامههای گاهاً سودجویانهای مانند کنفرانسهای افزایش اعتماد به نفس و غیره شوند، لازم میدانم تا موضوع را به شرح زیر تشریح کرده و قضاوت را به عهدهی درک مخاطب آگاه قرار دهم:
مغز ما عاشق سادهسازی است، اما نفع ما همیشه در این کار نیست
علت عمدهی طرح نظرات و سؤالاتی که در بالا آمده، این است که اکثر افراد به خصوص در فرهنگ امروز جامعه ایرانی، به دنبال راه کوتاه برای رسیدن به موفقیت هستند. به این معنی که با دیدن سخنرانیای که به نظرشان خوب و موفق میرسد، به دنبال این هستند که با کوتاهترین راهی که میتوانند طی کنند، خودشان هم چنین سخنرانیای ایراد کرده و (به ظاهر) به موفقیت دست پیدا کنند. همچنین احساس میکنند، دانستن آداب و آیین سخنوری، کلید آنها برای ایراد این سخنرانیهاست و حال آنکه این فقط سادهسازی مسئله است که فکر کنیم «فلان سخنران حتماً فنی میداند که ما نمیدانیم، یا صدایی دارد که ما نداریم، بنا بر این است که سخنرانیاش مورد استقابل دیگران قرار میگیرد».
چه بسا سخنرانهایی که زمانی که در مورد موضوعی صحبت میکنند، چنان با آب و تاب موضوع را میپرورانند که شنونده را شیفتهی خود کرده و در پاسخ، نیک به هدفشان میرسند و زمانی که در مورد موضوع دیگری صحبت میکنند با خمیازه و تشویق زودرس و ترک سالن از طرف مخاطب مواجه میشوند. از طرفی، چه بسا سخنرانهایی مانند وینستون چرچیل، نخستوزیر مشهور بریتانیا، که در ابتدای راهشان توان گفتگو با ده یا پانزده نفر را نداشته و از ادای سخنرانی خجالت میکشیدند، و پس از تمرین و ممارست، برای هزاران نفر سخنرانیهای تاریخی کردهاند. پس میتوان نتیجه گرفت که اولاً فن سخنرانی اکتسابی است و در صورتی که بسته به شرایط روانی، شخص راحت به سخنرانی نباشد، میتواند آموزش ببیند. ثانیاً از موضوعی به موضوع دیگر بسته به علاقه و دغدغههای سخنران، کیفیتی متفاوت دارد: میتواند بسیار بد، یا بسیار خوب باشد. کمااینکه گفتار هیچ سخنرانی نمیتواند آنگونه در مورد بیماری سرطان تأثیرگذار باشد، که مادر بعضاً بیسوادی که کودکش مبتلای به این بیماری است. بنا بر این، در ابتدای امر به هیچ عنوان اجازه ندهید تا ذهن شما، شما را گول بزند که با یاد گرفتن چند اصل ساده میتوانید در هر زمینهای سخنرانی کنید.
کلیه اصول و فنون سخنرانی در این جهت هستند که سخنران را پر اعتماد به نفس، مسلط بر موضوع، راحت و صمیمی با مخاطب و… نشان دهند. حال آنکه چه احتیاجی به این فنون وجود دارد اگر واقعاً سخنران به موضوع مسلط بوده، دغدغهی آن را داشته و مخاطبش را دوست داشته باشد تا موضوع را با او به اشتراک بگذارد؟
سخنرانی هم مانند هر پدیدهی دیگر، جسم و روحی دارد. فن بیان فقط جسم است.
بر اساس تعریف مرحوم محمدعلی فروغی در کتاب آیین سخنوری، که به تحقیق، از نظر بنده، بهترین کتاب در زمینهی پرورش مهارتهای سخنوری است، «سخنوری یا خطابه فنی است که به وسیلهی آن گوینده، شنونده را به سخن خود اقناع و بر منظور خویشتن ترغیب کند. پس غرض از سخنوری همین دو نتیجه است که شنونده سخن گوینده را بپذیرد، و بر منظور او برانگیخته شود.».
در اینجا لازم میدانم توجه شما را به این نکته جلب کنم که فن سخنرانی هماهنطور که در بالا گفته شد، مانند جسم و کالبدی است که میتوان آن را با انجام تمریناتی از جمله آمادهگی، افزایش حافظه کلامی، تنفس صحیح، تقویت کیفیت صدا و … ورزیده ساخت، حال آنکه تا آن روح در این جسم نباشد، شنونده یا برانگیخته نخواهد شد، یا در صورتی که به طور هیجانی برانگیخته شود، بعد از گذشت مدتی موضوع را فراموش کرده و حتی از کردهی خود که در اثر شنیدن سخنرانی انجام داده، پشیمان میگردد. درست مانند بشقاب غذای استیکی که فن بیان، مخلفات کنار آن باشد و اصل مطلب که سخنران در مورد آن سخن میگوید، گوشت آن.
در اینجا، «میبایست بیشتر به اصل مطلب، روح کلام و آنچه سخنران واقعاً برای گفتن دارد، توجه کرد». کمااینکه دیدار جوانی قد بلند و خوشچهره بسیار خوش است تا زمانی که دهان به یاوه باز کند و آنچه در ذهن ما از خود رشته، پنبه سازد. توجه بیش از حد به جسم در سخنوری هم درست مانند همین است و این همان چالشی است که گریبان ایران امروز ما را سخت میفشارد. افرادی که خوش میگویند و خوشمیپوشند و خوش در مصدرشان مینشینند، اما حرفی برای گفتن ندارند و خوب که گوش کنیم، سکوت اندر سکوت اندر سکوتند. در واقع به همین سبب است که دائماً شاهد کنفرانسهایی برای آموزش افزایش ظرفیت مغز، انرژی گرفتن، افزایش اعتماد به نفس و غیره هستیم که به نظر بنده چون موضوعات را به صورت ریشهای در افراد فعال نمیکنند، فاقد اثر بلند مدت هستند و بساطی برای کاسبی اهل دل!
در اینجا توجه شما را به این نکته جلب میکنم که داشتن انرژی، با داشتن کاریزما بسیار متفاوت است. جدا از تعاریفی که میتوان برای این دو مفهوم آورد، بنده اعتقاد به آن دارم که کاریزمای واقعی که موجب اثر کلام میشود تنها از راه گفتن آنچه خود عمل کردهایم و وضوح چشماندازمان حاصل میشود.
حال تکلیف ما با فن بیان چیست؟ چه کنیم؟ چطور سخنران خوبی باشیم؟ چطور شنوندهای آگاه باشیم؟
همانطور که در تعریف بالا از آقای فروغی آمد، هدف اصلی سخنرانی برانگیختن مخاطب است، یعنی اینکه در آخر سخنران چیزی از مخاطب خواهد خواست. به عقیدهی بنده اولین شرط اینکه شنوندهای آگاه باشیم، این است که «ببینیم آنچه سخنران از ما میخواهد، چقدر برای او نفع مادی (و نه فقط مالی) دارد؟». این خواسته میتواند موضوعی پیچیده مانند تشویق به خرید اوراق بورس به صورت قسطی بوده، و یا موضوعی ساده مانند فشار دادن دکمهی فالو در اینستاگرام را شامل شود. به هر حال، لازم است به عنوان مخاطب آگاه، بدانیم که سخنران با چه نیتی اقدام به سخنرانی کرده است؟ به همین دلیل است که بنده، معمولاً در ابتدا بررسی میکنم که آیا سخنران، بابت ایراد سخنرانیاش وجهی دریافت کرده یا خیر؟ آیا سخنرانی او قسمتی از یک کمپین تبلیغاتی است؟ آیا صرفاً برای نفع خود سخت میگوید و یا اینکه نفع من به عنوان شنونده را هم در نظر گرفته است؟ آیا به وقت مخاطب احترام میگذارد؟ و از همه مهمتر، آیا واقعاً حرفی برای گفتن دارد و یا در بهترین حالت باعث سرگرمی من میشود و در نهایت هم با سؤاستفاده از من مخاطب، عکسی را در شبکههای اجتماعیش به نمایش میگذارد که در پشت تریبون چهها که نمیکند!
از سوی دیگر، بدانیم و آگاه باشیم، که اگر چه سخنرانی را میتوان یادگرفت، اما مانند هنر آشپزی، تا گرسنه نباشیم، تا عاشق آشپزی نباشیم، هرچقدر هم کتابهای کمک آموزشی و دستور غذای بخوانیم، آن آشپز واقعی نمیشویم. و اینکه در اینجا منظور از علاقه، علاقه داشتن به حرف زدن نیست، بلکه علاقه به موضوع خاصی است و به اشتراکگذاشتن آن. پس به احتمال زیاد، سخنران خوب، میبایست در اجرای آنچه میگوید در زندگی خود، خوب باشد. بنابراین، پس از اینکه آن اصل و روح و درد در ما ایجاد شد، به دنبال فن و آیین سخنوری برویم و از این فنون به عنوان ادویه و نه اصل غذا استفاده کنیم.