چرا در ایران از پنج نفر روشنفکر ایرانی که در یک میزگرد شرکت میکنند، شش عقیدهی متناقض در میآید، اما قیمت فلان میوه توسط واسطهها در سراسر ایران آن هم در یک لحظه تعیین میگردد؟! علت این موضوع پدیدهایست که نگارنده آن را «آنتروپی نخبگان» مینامد و در این یادداشت به آن پرداخته شده است.
از مقایسهی ارتباط سطح تحصیلات و تولید ناخالص سرانه کشور ایران که در گزارش اخیر دانشگاه استنفورد آمده است، میتوان دریافت که رشد اقتصادی در ایران بسیار کمتر از کشورهای دیگر از جمله مالزی، بلغارستان و ترکیه به توان و سواد عملی نیروهای انسانیاش ربط دارد. یعنی به عبارتی در ایران نخبگان کشور نقش ناچیزی در خلق ثروت و به طبع آن بهرهبردن از رفاه ناشی از آن دارند.
از طرفی، پراکندگی بسیار زیاد نخبگان ایرانی در آمار دبیرخانه شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور در قارههای گوناگون و همچنین تعداد کم محافلی همچون اندیشکدهها و اتاقهای فکر به نسبت مراکز صنعتی و آموزشی در داخل کشور نشان میدهد که نخبگان ایرانی چه در بین جمعیت مقیم ایران باشند و چه از آن چهار میلیون نفر ایرانی مقیم خارج از کشور، از هم جدا افتادهاند. تراژدی اینجاست که این جدایی فیزیکی و فکری، در چند دههی گذشته تبدیل به نوعی از هم گریزی هم شده است که نگارنده آن را «آنتروپی نخبگان» مینامد.
اقرار اینکه روشنفکر، نخبه و صاحبنظر ایرانی بگوید با دیگری باوری مشترک دارد، برای او ضد ارزش شده است. این موضوع را میتوان در بین نقاشان، موسیقیدانان، اصحاب رسانه، نویسندگان، اساتید دانشگاه، سرمایهگذاران، تحلیلگران اقتصادی و حتی کارآفرینان دید که در هنگام بیان عقاید، بسیار کم به یکدیگر استناد میکنند و خود را همباور همکیشان خود نشان نمیدهند. در مقابل، لُمپنهای ایرانی که از گروههای قابل توجه تضاد با جریان نخبگی هستند، به راحتی و از طریق مکانیزمهای جذب حمایت، واسطهگری و کلاهبرداری به همدیگر متصلند.
درست به دلیل همین دوری نخبهها و نزدیکی لمپنهایمان است که نخبگان سهم کمتری از آیندهی کشور دارند. توضیح مثالهای دوری این گروه، و قرابت آن یکی، از حوصلهی این یادداشت خارج، اما برای مخاطب روشنضمیر که در جامعهی اقتصادی ایران فعالیت میکند، واضح است.
در اینجا لازم به تعریف است که نخبه در این یادداشت لزوماً به معنی فردی که از درجهی علمی بالایی برخوردارد است، نیست. بلکه از نظر نگارنده و بر سااس تحقیق، «نخبه اقلیتیست که بر احوال اکثریت تأثیر گذار است». با این تعریف، نخبگان هر حوزه آن دست از افرادی هستند که بر شاخصهای کلیدی صنعت خود از جمله اشتغالزایی، افزایش بهرهوری، درآمد سرانه و مانند اینها تأثیر بهسزایی گذاشته است و به این طریق آن حوزه و به طبع آن زندگی افرادی وابسته به آن را متحول ساختهاند.
امروز بیشتر از هر زمان دیگر لازم است تا نخبگان جامعه در هر جایی که هستند به دلیل پیشبرد منافع خود هم که شده با یکدیگر ارتباط مؤثر، معنادار و هدفمند برقرار کنند. بررسی تاریخ و عرف جامعهی ایران نشان میدهد، قاطبهی حرکاتی که این گروه منفرداً انجام دادهاند ابتر مانده است. به عبارتی نشانهی نخبه بودن بهغیر از تیزهوشی، پول، سختکوشی، يا حتی جذابیت، مهارت افراد برای ارتباطگیری با کسی است که ذهنیت یا باورهای مشترک با او دارند. آفریدن فرصت از هر جنس که میخواهد باشد: خواه فرصت یادگیری، خواه فرصت ایجاد تغییرات مثبت و خواه فرصتهای اقتصادی، در گرو با هم بود نخبگان کشور است.
در ادامه به چند پیشنهاد راهبردی کلان که میتواند به نخبگان برای فرصتآفرینی کمک کند اشاره شده است. این روشها میتوانند توسط تصمیمگیران بخش خصوصی و عمومی به کار گرفته شود تا هم اثرات کاری که میکنند افزایش یابد و هم فواید کلان برای کشور داشته باشد.
۱- اصرار بر فعالیتهای بینارشتهای در تصمیمگیریها که در آن از نظر دو یا چند متخصص بهره گرفته شود.
۲- نهادسازی در زمینهی جورچین کردن افراد و سازمانهایی که علاقهمندیهای مشترک دارند، از جمله اندیشکدههایی که به خصوص در مورد موضوعات اقتصادی فعالیت کنند.
۳- گردهم آوردن رهبران اندیشه و عمل در اتاقهای فکر یا شوراهای راهبردی برای پروژههای کلان و خرد
در آخر لازم است به این موضوع توجه گردد که اصولاً هر نظریهای به این درد میخورد که به تحلیل بهتر ما کمک کند. امید است با در نظر گرفتن نظریهی آنتروپی نخبگان و متقابلاً اتحاد لمپنها در ایران امروز، جامعهی نخبگان به سمتی حرکت کند که سبک زندگی فرصتآفرینی را انتخاب نموده، مشترک بخواهد و مشترک بسازد. همچنین تصمیمگیران در حوزههای گوناگون از روشهایی بهرهگیرند تا زمینهی حضور نخبگان در امور را فراهم سازد.