ز گفتگوهایی که سال گذشته با برخی از مدیران ارشد شرکتهای بخش خصوصی، غیر دولتی و دولتی کشور داشتم، دریافتم که خطری جدی و کشنده در میان آنها رو به گسترش است. تعریف مدیران ما از آینده، پیوسته در حال نزدیکتر شدن به زمان حال است. این به آن معنی است که در حالیکه تعریف مدیر دههی ۶۰ از «آینده»، مثلاً ۲۰ یا ۳۰ سال بعد از آن زمان بود، مدیر دههی نود، چراغ روشنگر آیندهاش فقط تا پایان دورهی ریاست جمهوری کنونی را میبیند. کوتاهمدتنگری با خود کوتاهفکری میآورد و در بهترین حالت ما را به توسعهی هیجانی و نه توسعهی پایدار خواهد رساند.
ایران امروزمان با مسائل زیادی روبروست که کم و کیف آن از مخاطب آگاه پوشیده نیست. بد نیست به عنوان مثال و فقط برای قوام مقصود، از فهرست چالشهای پنجاه و دوگانهي «آیندهپژوهی ایران در سال ۱۳۹۶» که توسط مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری تألیف شده، به سه چالش برتر آیندهی کشور اشارهای کوتاه کنیم. «بحران تأمین آب»، در ایرانی که در بخش نیمهخشک و خشک جهان قرار گرفته و میانگین بارش در آن یک سوم بارش جهانی است، واقعیت این روزهای ما را تعیین میکند. «بیکاری» که خود به دلیل کاهش سرمايهگذاري و کمبود نقدينگي در دههی اخیر بوجود آمده، موجبات نگرانی جامعه ایران را فراهم ساخته است که زمینهساز آسیبهای اجتماعی دیگر منجمله افزايش آمار طلاق در يک دهه گذشته، افزايش مهاجرت، رشد حاشيهنشيني در گوشهوکنار شهرها، گسترش فقر و نابرابري در بين طبقات فرودست و غیره است که بر اساس این تحقیق نتيجهی طبيعي تحمل چنين وضعيتي، چالش سوم یا همان «نااميدي دربارهی آينده» خواهد بود.
مسائل مذکور، مسائلی با مقیاس ملی هستند و ما را را یادگفتهی آلبرت انیشتن در زمینهی حل مسئله میاندازند که میگوید: «ما هرگز نخواهیم توانست با همان ذهنیتی که باعث بوجود آمدن مشکلات هستند، آنها را حل کنیم». به نظر نگارنده، برای رویارویی با مسائل امروز کشور، ابتدا باید مشکل بزرگتری را حل کرد و آن هم «کوتاهمدتگرایی» است. این پدیده به دلایل بسیاری همهی ابعاد جامعهی ما را فرا گرفته و درک ما از واقعیت مخدوش کرده است. کوتاهمدتگرایی است که منجر به پیشنهاد نرخ بالای سود از طرف بعضی بانکها و به طبع آن بیثمر شدن نقدینهگیهای شهروندان برای اقتصاد کشور میشود. کوتاهمدتگرایی است که منجر به افزایش نقدینگی در جامعه شده که افزایش نرخ تورم را به دنبال دارد. کوتاهمدتگرایان، از نظر تودهها، مدیرانی توانا و عملیاتی نامیده میشوند و دیرپایگرایان که کار اصولی میکنند مدیرانی کند و بهدردنخور! این پدیده در ابعاد شخصی زندگی جوانان جامعه نیز دیده میشود. جوان امروز اگر از سد چالشهای مخصوص نسلش بگذرد و به اصطلاح تبدیل به یک «جوان موفق» شود، غالب وقت و انرژی خود را باید صرف نیل به اهداف کوتاهمدت کند و مانند کسی است که از نردبانی به سرعت بالا میدود بیآنکه توجه کند این نردبان وی را بر کدام بام میبرد!
کوتاهمدتگرایی افق دید مدیران ما را از تعادل خارج کرده است. و در مقابل آن، لزوم تقکر «دیرپایگرایی» از روز روشنتر است. اما چگونه؟ چطور میشود فقط جلوی پای خود را نبینیم وقتی همواره در بحران هستیم و ثبات اقتصادی رویایی دور از ذهن است؟ چطور آیندهنگر باشیم؟ چطور کارهای اصولی بکنیم که تا نسلها اثرشان باقی بماند؟
اولین راهکار «تفکر فرا نسلی» است. تفکری که در آن تصمیمات فقط برای یک طول عمر (که احتمالاً طول عمر حیات، ریاست، مدیریت یا … خود تصمیمگیرنده است)، اتخاذ نشوند. تعجبی نیست که ۸۵٪ از پانصد شرکت برتر جهان یا همان ۵۰۰ شرکت فورچون، کسبوکارهای خانوادگی هستند. در این تفکر شخص تصمیمگیرنده به آن میاندیشد که تصمیمی که او امروز میگیرد، چه تأثیری بر نسل بعد، دورهی بعد و دورههای بعد از آن دارد.
راهکار دیگر «تفکر بین رشتهای» است. زمانی که در مورد آینده میاندیشیم (مثلاً تصویری از ده یا پانزده سال آینده متصور میشویم)، چیزی که خواهیم دید احتمالاً حاصل تخیلمان است که از لنز فرهنگیمان به آینده نگاه میکند. مثال خوب این لنز، دیدگاه «فناوری به عنوان راه نجات» است. بسیاری از متخصصان، زمانیکه در مورد مشکلات آینده میاندیشند، تصورشان احتمالاً آن خواهد بود که فناوری تنها راهکار جدی برای حل مشکلاتشان است. ممکن است چنین نباشد! پیشینیان هم برداشت خود را از آینده داشتهاند. برداشتی که مثلاً یافتن چیزی به نام «سرزمین موعود» را به عنوان راه حل فقر و گرسنگی به آنان پیشنهاد میکرده. ممکن است ما هم مرتکب همین خطای شناختی شویم، با این تفاوت که فناوری را جایگزین سرزمین موعود کردهایم! در واقع به همین اعتبار، هیچ چیز به تنهایی راهکار مسائل آینده نیست. مدیران آیندهنگر لازم است در زمان تصمیمگیری به این موضوع توجه کنند که یک مسئله از طرق گوناگون، منجمله روشهایی که مورد علاقهشان نیست یا از حوزهی تخصصشان خارج است، میتواند حل شود. نقش هنر، مهندسی، بیولوژی، نانو تکنولوژی، علوم فضایی و … همه باید در مورد یک مسئله در نظر گرفته شود.
راهکار دیگر «تفکر تلوسی» است که ریشهی یونانی و فلسفی دارد. این تفکر فقط هدف و مقصد غایی پدیدهها را مورد بررسی قرار میدهد. در این حالت شخص یا اشخاص تصمیمگیرنده در مورد مسائل روزشان از خود یک سؤال مهم میپرسند: «هدف غایی این کار چیست؟». پاسخ این سؤال بسته به افق دید مدیر میتواند متفاوت باشد. مثلاً ممکن است هدف غایی ساخت پل اتوبان صدر را اتمام پروژه، کاهش ترافیک در اتوبان، اشتغالزایی، محک زدن فناوریهای نوین راهسازی کشور و یا نمایش اقتدار توان مهندسی کشور قرار دهند که به تعبیری همهی آنها درست هستند. نکته اینجاست که در شرایط کنونی مدیری که به اهداف کوتاهمدت رسیده باشد، ببیشتر مورد توجه قرار میگیرد و نیل به اهداف کوتاه مدت مورد تشویق همگان است.
بدیهیست که توضیح در مورد لزوم و تکنیکهای دیرپایگرایی از حوصلهی این یادداشت خارج است و خود مستلزم ارادهی مدیران ارشد برای به کارگیری آن و متخصصان علم مدیریت برای تحقیق و کار جدی میباشد. حال اختیار با مخاطب آگاه است که تصمیمات خود را چگونه ارزیابی میکند و با چه دید و منظری آنها را مورد قضاوت قرار میدهد.