تعریف و جایگاه نخبگان: نخبگان عبارتند از گروه کوچکی از مردم جامعه که از حیث یک مطلوب اجتماعی، مانند قدرت، ثروت، دانش، یا مهارت نسبت به سایرین سرآمداند. برای مثال، بازرگانان توانگر، سیاستمداران قدرتمند، نظامیان عالیرتبه، استادان دانشمند دانشگاه، پژوهشگران برجسته، مخترعان پیشرو، روحانیون طراز اول، نویسندگان و هنرمندان خلاق، و ورزشکاران مدالآور، همگی نخبه به حساب میآیند.
نخبگان جزو ثروتهای اصلی هرجامعهاند. کشورهای موفق، یعنی آنهایی که استانداردهای زندگی بالایی را برای مردم خود فراهم کردهاند، هم نخبگان بیشتری را در خود دارند، هم نخبگان بیشتری را پرورش میدهند، و هم نخبگان بیشتری را از دیگر کشورها به خود جذب میکنند.
برعکس، یکی از آفتهای کشورهای دچار استبداد یا عقب ماندگی، نخبهکشی و نخبهگریزی است. این گونه کشورها مجال کمتری برای پرورش نخبگان ایجاد میکنند و نخبگان، اگر بتوانند، از آنها میگریزند.
اما آفت دیگری هم در کشورهای درگیر خودکامگی، عقب ماندگی، یا ایدئولوژی زدگی وجود دارد: پرورش طبقهی نخبهی فاسد. آنهایی که بخواهند در این کشورها به جمع نخبگان وارد شوند، در خیلی از موارد، باید به فساد و آلودگی تن بدهند. به ویژه آنهایی که در پی قدرت یا ثروتاند از این فساد بهرهای افزونتر دارند. اما نخبگان هنر و دانش و ورزش هم، بارها و بارها و اینجا و آنجا، حداقل با سکوت و تایید ضمنی، شریک پلیدیها میشوند. مگر آنهایی که میشورند و بهایی سنگین میپردازند (به همین دلیل این جوامع به نخبه کشی مشهورند) یا میگریزند و از ریشههای خود کنده میشوند (یعنی نخبهگریزی).
خدمت و خیانت نخبگان: چه جوامع آزاد و پیشرفته و چه جوامع درگیر خودکامگی و عقبماندگی، مشکلات فراوانی دارند که برای حلشان باید از توان و تخصص نخبگان استفاده کنند.
در جوامع آزاد و پیشرفته، معمولا مسیر روشن و مشخص است: نخبگان با ثروت و تخصص خود برای مشکلات چاره جویی میکنند. اگر آلودگی هوا مشکل ساز شده است، نخبگان مهندسی اتوموبیلهای برقی میسازند. اگر دورههای رکود اقتصادی باعث تشویش خاطر میشوند، نخبگان اقتصادی و سیاسی راه پیشگیری و برونرفت را نشان میدهند. و اگر مشکلاتی چون تبعیض نژادی وجود دارد، خبرنگاران و اصحاب رسانه و فعالان برجستهی مدنی آن را به رخ قدرت میکشند و برایش چاره جویی میکنند. و اگر پاندمی گریبان جهان را میگیرد، شرکتهای ثروتمند و توانمند داروسازی، با تمرکز سرمایه و دانش، ظرف مدت کوتاهی واکسن و داروی آن را به جهان عرضه میکنند. نخبگان بدین شیوه به مردم و جامعه و جهان خدمت میکنند. به همین دلیل نیز قدر میبینند و بر صدر مینشینند و معمولا از رفاه و تنعم بالایی نیز برخوردارند.
در جوامع دچار خودکامگی و عقب ماندگی اما وضیعت چنین نیست. زیرا نخبگان نیز، کم و بیش، به فساد حاصل از خودکامگی آلوده شدهاند. این است که این جوامع یا نخبگان کافی برای چاره جویی مشکلات ندارند، یا افرادی بر صندلی نخبگان تکیه زدهاند که شایستگی آن را ندارند، و یا نخبگانی فاسد دارند که نه تنها نمیتوانند درمان دردها باشند بلکه خود بخشی از درداند.
اینجاست که نیاز به گروه اجتماعی دیگری پیش میآید: روشنفکران.
نقش روشنفکران: روشنفکران گروهی از نخبگاناند که کاری را که طبقهی رسمی نخبه از انجام دادنش ناتوان شده است، به انجام میرسانند. درست مانند قلب انسان که وقتی ضربانساز اصلی آن (یعنی گره سینوسی دهلیزی) از کار باز بماند، بخش کوچک دیگری از عضلهی قلب وظیفهی ضربانسازی را به عهده میگیرد و به جای عضلهی معمولی، ضربانساز میشود تا از ایست قلبی و مرگ جلوگیری کند.
وقتی نهادهای نخبه محور معمول جامعه که باید نظام سیاسی، قضایی، آموزشی، اعتقادی، اقتصادی و … جامعه را کارسازی و رهبری کنند از این کار باز میمانند. یعنی چنان فاسد یا مرعوب یا کم تعداد میشوند که فساد و تباهی و رکود این عرصهها را فرا میگیرد، روشنفکراناند که از خارج از جمع رسمی متولیان این عرصهها سربر میآورند و طلایهدار تغییر و تحول میشوند.
جامعهای که نخبگان معمول و رسمیاش دچار فساد یا خمودگی یا سکوت یا رخوت شدهاند، نمیتواند برای حل مشکلات خود به این نخبگان تکیه کند، بلکه ناچار است به جمع کوچکتری از ایشان امیدوار باشد که علاوه بر نخبگی، ویژگیهای روشنفکری را نیز دارند. ویژگیهای روشنفکری عبارتند از: آزادگی از قدرت، تفکر نقادانه، فکر کردن در خارج از چارچوبهای رایج، و به دست دادن راه حلهای نوآورانه و شجاعانه برای مشکلات جمعی.
بنابراین این گونه جوامع، نه فقط به نخبگان، بلکه به نخبگان روشنفکر نیاز دارند. روشنفکری عنصری است که نباید در این میان مورد غفلت یا تغافل واقع شود.